چیزایی ک میخوام: (درسته ک هیچوقت من الوجود نخواهم داشتشون اما میتونم بنوبسمشون که )
ی اتاق بالای پشت بوم که بتونم توش درس بخونم بدون هیچ صدای مزاحم .
همسایه روبرومون یه اتاق نصف و نیمه درست کرده بالا پشت بومشون
هرموقع پیبینمش همیطوری زل میزنم بش . تصور میکنم ماله منه . منم توش راحت درس میخونم
از صداهایی ک میشنوم متنفرم . داشتم نست فیزیک میزدم برا اینکه صداهارو نشنوم مجبورشدم اهنگ بیکلام گوش بدم
من با اهنگ بیکلام منقلب میشم . زار میزنم خاطره بازی میکنم. حالم بدباشه بدتر میشه خوب باشه خوبتر میشه . این بلا الان سرم اومد
تست فیزیکم موند . حالمم داغون. خدا کجایی پس تو:(((
این نبود رسم خداییت . چقد گاهی بیرحم میشی . اون ارحم و راحمین ک میگفتن تو نبودی ؟؟ ن؟
چرا برامون کاری نمیکنی؟؟؟ من آدم بدی بودم؟؟ شاید باید بد میبودم
محتاجم بهت . نجاتم بده خواهش میکنم . تنهام نمیزاری که؟؟؟؟؟
هرروز ک میگذره بیشتر ب این نتیجه رسیدم هرگز ازدواج نکنم
ازدواج سرگرم کردن مردم به نادانیه. غوطه ور شدن در گوهه . اهداف زندگی حول کارهای چرت روزمره میچرخه
"خونه مون باید شیک باشه . جلو فلان مهمان فلان خواستکار فلان عمو خوب دربیایم ""دیدن فلان فیلم رو از بکه سه سیما از دست ندیم " بریم عروسی فلان گوساله شامشون میکسه . کمی شکمچرانی کنیم"بعدش قد فیل میشن میگن چرا ایقد گنده ایم ما ک هیچی نمیخوریم"
"اقای خونه مبادا بازی تیم عن دوستارشو ازدس بده" ی کاری کنم چشم بقیه از کاسه دربیاد" امروز چنان استوری بزارم بقیه بسوزه " وای نهار کوفت داریم بزار عکسشو برا گوهای دیگه بفرستم" فلان کتاب جدید منتشر شده برم عکسشو بزارم اینستا ک مثلا خوندم و شدیدا پیشنهادش کنم" برم آواز بخونم با صدای انکرالاصواتم بزارم اینستا بگم اهنگ درخواستی خیلی از فالورای عنم" فلان بازیگر ایرانی سیمرغ گرفته ناز شسته عنش "
و اینا همچنان ادامه داره
همشونم برمیگرده به اهداف ازدواج ب خوده ازدواج
نماز یه متاهل دیوث چن هزار برابر بهتره تا نماز یه مجرد موفق و مرفه . خب ب عنم. من نمازمو با یک صدم ابسیلون ثواب میخونم عوضش سرم بو گوه نمیده سلایقم عنانه نیس افکار و اهدافم عنتر منتری نیس
کتاب کتاب کتاب کتاب . ازش دوریم قهریم . کتاب درست کتاب سعدی . این مرد دانا . میگم بشون میدونید سعدی کیه؟؟ میگن اره پسر همسایمونه. این همه بامزگی تویه ادم چطور جا میشه:/ حافظ یه نابغه بوده . ولی اونا فقط میدونن حافظ کتابیه که ب شب یلدا و سفره هفستین جلوه میده برای پز . یا عطار که اثاراش جز بهترینای جهان بود . خودم نمیدونستم . چرا خونوادمون بجا شیکم و پوشاک مارو قبلتر باکتاب اشنا نکردن ؟ بی انصافیه :(( یادم باشه کتاب روزهای دکتر ندوشن رو بخونم کمی پرورش دادن بچه یادبگیرم. میترسم ازین باتلاق :((((
یه توضیح کوچولو : منظورم فقط ازدواجای بدرد نخوره . وگرنه اون ازدواجا که ازفهم و سلایق و شعور کم نمیکته هیچ زیادتر هم میکنه مورد تایید و تشویق قرار میگیره. ک من دو سه مورد بیشتر ازشون ندیدم
ازدواج اخر خطه و پایان موفقیتا و خوشیا .
من هرموقع قصد خودکشی داشتم حتما ب ازدواج فکر میکنم
و موضوع خطرناکتر اینه که این موجودات دارن روز ب روز تکثیر میکنن کسیم جلودارشون نیست :(((
یه اقایی به اصطلاح معلم برام کامنت ذاشت "یه مشت بچه ریختین" ازش ی سالَم بزرگترم تازه :))
اسم وبلاگشم فهم و عقلانیته :))))))
بنده هم {فضول} رفتم ی نگاه اجمالی انداختم وبشو(خیلیم کامنت داره ماشالا) و بعدشم لینک دوستان
حالا از دوستاش بگم . اکثرن خانم و متاهل و متعهد و معتقد متشرع متظاهر ! رفتم ی سرکی کشیدم ب وباشون [فضولی]
همه شونم خانه دار . یکیش تنها ،یکیش اویزون شوهر
اصلا به اینا کاری ندارم ولی ته دلم پر غصه شد . بخاطره اینکه ممکن بود این بلا سرمن میومد " یک زن خانه دار تنها یا اویزون " [آویزون= عاشق متعفن و چشم دوخته ب جیب شوهر و رختخوابه شوهر]
و از یه طرفی امیدوار و پراز انگیزه شدم . چون دارم دنبال ارزوهام میرم و به کم هم قانع نیستم
خوشحالم هنوز اون روحیه کودکانمو دارم هنوز و کاش در اینده کسایی دورم باشن که کوته فکر مث این اقا نباشن . اخه خیلی ازاردهندن
از 26 سالگی به بعد تصمیم گرفتم علاقمو دنبال کنم
درباره این سایت