یه اقایی به اصطلاح معلم برام کامنت ذاشت "یه مشت بچه ریختین" ازش ی سالَم بزرگترم تازه :))
اسم وبلاگشم فهم و عقلانیته :))))))
بنده هم {فضول} رفتم ی نگاه اجمالی انداختم وبشو(خیلیم کامنت داره ماشالا) و بعدشم لینک دوستان
حالا از دوستاش بگم . اکثرن خانم و متاهل و متعهد و معتقد متشرع متظاهر ! رفتم ی سرکی کشیدم ب وباشون [فضولی]
همه شونم خانه دار . یکیش تنها ،یکیش اویزون شوهر
اصلا به اینا کاری ندارم ولی ته دلم پر غصه شد . بخاطره اینکه ممکن بود این بلا سرمن میومد " یک زن خانه دار تنها یا اویزون " [آویزون= عاشق متعفن و چشم دوخته ب جیب شوهر و رختخوابه شوهر]
و از یه طرفی امیدوار و پراز انگیزه شدم . چون دارم دنبال ارزوهام میرم و به کم هم قانع نیستم
خوشحالم هنوز اون روحیه کودکانمو دارم هنوز و کاش در اینده کسایی دورم باشن که کوته فکر مث این اقا نباشن . اخه خیلی ازاردهندن
از 26 سالگی به بعد تصمیم گرفتم علاقمو دنبال کنم
یه ,ی ,اویزون ,دار ,خانه ,ب ,خانه دار ,شوهر و ,رفتم ی ,و پراز ,پراز انگیزه
درباره این سایت